,مژده ای دل که مسیحانفسی می اید
توواتاق داشتم درس میخوندم ...مسترجلوتی وی دراز کشیده بود گوشی دستش بود..رفتم پیشش بهش میگم شیرینی هاا خوشمزه بود .میگه اره ..هیچ شیرینی فروشی اینجوری شیرینی نمیزنه...😊
بعدترش بهش میگم سری بعد میخواممم توش گردو بریزم بشه کوکی ....گفتم از اینکه زن به این هنرمندی داری چه حسی داری...میگهه تو درس نداری..دارم فیلم میبینماااا..بهم برمیخوره خاااا ...پامیشم بی توجه به صداکردناش میام تو اتاق ...یه چندباری صدام میکنه...میگم درس دارم تمرکزموو بهم نزن😣
میرم مسواک کنم میام میبینم صدای خروپفش میاد.....
خوووب الان چه تنبیهی بکنمش خوبه...؟؟
..................................................................................
خستس میفهممش..زندگی نباید سخت گرفت ولی خووب شوخی بردارم نیس....امرووو بهم میگه اگه مشکلات مالیم حل شهه ..کل ملت ایران ناهارمیدم...گفتم خو بعد دوباره مشکلات مالیموون شروع میشه که..والااا..... بعد باصدای بلند میخندیم.
.......................................................................
خواهرک چش سیاه با دوستاش رفته رستوران ..بعد عکس غذاهارو برام فرستاد...دلم یه ظرف پر سیب زمینی با پنیر میخواااد...به خودم قول میدم اگه امتحانم خوب دادم فردا بدرستم...
......................................................................
یه کاری میخوایم بکنیم منووو مستر ..به اصطلاح یه کار خیر قرار شدم به کسی نگیم ...یعنی هیچکس هیچکس....
ولی خووو به شما که میگم...
ایشالا فردا استارتش زده میشه...
هم خوشحالم هم بغض دارم......
اگهه اکی شه کلی کار دارم که باید انجام بدم...
...................................
- ۹۴/۰۶/۱۱
جات خالی دیروز دوستم منو به ناچو مهمون کرد... حتما درست کن...
الان باز یهویی هوس کردم!!!!
ببین شکم ووووو!×