مشکی
داشتم عکسای تو هاردو نگاه میکردم ..دیدم مستر همرو دقیق تو فولدرا با تاریخ و مکانش ثبت کرده..بعد..رفتم عکسا اولین سفر به اصطلاح ماه عسلمونو دیدم..واقعا چقد تغییر کرده بودم..خیلی ..خیلی..مستر که کلا چهارشونه شده ویه مرد پخته بنظر میاد الان ولی اونموقع یه پسر جوون لاغر بلند..بعد دیدم اون موقع با دیدن قیافش دلم غشوو ضعف میرف,گفتم باخودم الان دقیقا چه احساسی داری بهش مرمر؟؟دیدم عاشقانه وعاقلانه دوسش دارم ..مرد الانم با دنیا عوض نمیکنم ..هیچ ادمی پرفکت نی خووو مستر نی ..اصلا..ولی برای من بهترینه..
بعد عکساش که میدیدم عطر تلخ اون موقعش میپیچید تو دماغم...اصلافکرشم نمیکرد عطر قدیمیش یادم باشه.اونم اینقد قوی ...بعدن مگه میشه با دیدن عکس ادم عطر یادش بیاد؟؟!!اینا یعنی خیلی برام عزیز
*فهمیدم ویقین پیدا کردم هیچ چیز برای من ..یابهتر بگم برا ابرو و موهام رنگ مشکی نمیشه...
یادمه مستر هیچ وق از ته دل راضی نبود موهامو ابروهامو رنگ کنم
میگف مرمر مشکی یه چیز دیگس اما من ...نه.,دوسداشتم امتحان کنم در نظرم رنگای دیگه بیشتر بهم میومد..اما الان بعد این همه سال به حرفش رسیدم,راضیم از اینکه خودم با باور خودم به یقین رسیدم...
...............
سالهای اول زندگی خووب خیلی خوبه..از همه نظر اما..سختم هس..اشنا شدن با اخلاق هم..مچ شدن با همدیگه,اشنا شدن خانوادها...و من حاضر نیستم حتی برای یه لحظه برگردم به اون موقع ها..اینو بارها به خود مستر گفتم.من خیلی خیلی سختی کشیدم تا زندگیم ساختم.هیچکس فکرشم نمیکنه وحتی درک نمیکنه من چی میگم ..چون در نظر اطرافیان زندگی من وانتخابم خیلی بی نقص وعالی بود..اما هیچکس ندید اون همه سعی تلاش منو
الان خیالم راحت وراضیم از اون همه تلاش ورسیدن به این نقطه:)
........
خوو امرو برای اولین باربه تنهایی قرار اش درس کنم:)
موادشم از دیشب گذاشتم خیس بخوره
اینکارا حتی ساده کوچیک برا من کلی هیجان داره=)
........
مستر دیرو خیلی دیر اومد خیلیم خسته بود...ولی وقتی از در اومد تو با دیدن اون کاغذای قلبی خنده اومد رو لباش ...براش چایی با همون کیکای کوچیک اوردم خوردو خوابید تا خود صبح...دقیقا11ساعت خوابید..
...........
الان ساعت 6:57دقیقه صبحه..
بعد من حس میکنم تو باغ پرندگانم..ازبس که صدای بلبلووو ..اینا میاد بعضیاشون خیلی قشنگ میخونن خیلی خیلی..بعد انگار با صداشون ازت دلبری میکنن..
.....
صبح بخیر زندگی:)))))
- ۹۴/۰۷/۱۵