دخترکی که خدا دوستش دارد

من و روزهایم
.....
ادرس اینستااا
maryam_em_ch
قبلش اینجااا بهم خبر بدیید که دارین فالوم میکنیین..مچکر:)
..............
تمامی کامنت هااا تایید نمیشود..
ولی همشوون پاسخ داده میشود

آخرین مطالب

کمک..

دوشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۶ ق.ظ

قرار گذاشتم باخودم روزی نیم ساعت پیاده روی کنم..بعدنش نمیدونم من تند میرم یا ساعت کند..کلی زاه میرم اما میبینم هنوو نیم ساعت نشده:)

باکتونیم فعلا غریبه ام:)

................

مستر از سرشب تا حالا خواب طفلک حالش زیاد خوب نبود سرما خورده:( به گمونم...بعد صبح که بیدارشه کلی سرحاله از این همه خوابیدن:)

..................

شام پیراشکی درس کردم..خوب بود دوسش داشتم ...اما با بغضو گریه خوردیمش اخبار داش حاجیارو نشون میداد..خدا به خانوادهشون صبر بده واقعا...

  ...........

مستر بهم گف مرمر کیک یزدی بلدی؟گفتم اره گف درس میکنی ؟گفتم به چشم میخوام براش درس کنم درضمن اگه بشه میخوام کیک تولد امسالش خودم درس کنم..خوب میشه نه؟

.................

بچه ها یه شامپو خوب برا نوهای چرب معرف میکنین؟کلییر و هدشولدرز نباشه که موهام رو به نابودی برده از بس موهام میریزه..من کمبود اهن..اینا ندارم  میدونم دلیل اصلی ریزش موهام شامپووو ..

دودیی

يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۸ ق.ظ

بابت تک تک کامنتتاا ممنوونم من حالم بهتر:)

اگه همه کامنتارو تایید نکردم ..معذرت..ولی خو جواب همتون دادم

والا ویروس بودکه رودمون -دودی-کرده بود"!!!!!"خودمم نمیدونم یعنی چی...

............

دیشب به مستر قول دادم سرم کمتر توگوشی باشه ..اما الان به محض اینکه رف ازخونه بیرون..اینستاموچک کردم ..بعدشم الان دارم براتون مینویسم:)

..............

بامستر رفتیم من یه کتونی گرفتم-نایک مشکی-دوسش میدارم گرچه حس میکنم یکم بزرگهه..اما پاهام واقعابه که کفش راحت نیاز داش.من ادم کفش پاشنه دار...نیستم..اصلا...تمام کفشام تخت با زمین..مستر کلی حرص میخوره از دستم..اخه اون عاشق کفشا پاشنه بلند ..بعد دیگه مچ پاهام بازانوهام داره ازبین میره اینقد کفشام بد بودن..ازامرو دقت بیشتری میکنم تو کفش خریدن اینو قول میدم:)

.............

کیک البالویی..ترشو-شیرین.یه طعم خاصی داش برام ..خیلی خاص..

...........

کتل چیبس خوردین؟؟؟بعدنش شمارو یاد هیچی نمیندازه؟منو..یاد بچگیام میندازه که از مغازه تبریزی-چون ترک بود صاحب مغازش اسمش گذاشتیم تبریزی-از اون چیبسا که تو پلاستیکا شفاف دراز بود بعدن سرش با یه تیکه مقوا منگنه کرده بودن میندازه...یادتونه؟؟یعنی من عاشقشم براطعم بهشتو میده...قشنگ منو پیاده از اینجا تا مغازه تبریزی میبره...خخخ

اخ یه پنیر لیقوانایی داش ..محشر..بعد لا روزنامه-نیازمندیها-میپیچید میداد بهت...

چرا بعضی طعما هیچ وق تکرار نمیشن...

بغضم میگیره الان برم تومحلمون بعدا ببینم خونمون دیگه نی...تبریزی از اونجا رفته...کوچه افشار..یعنی هس الان ؟؟یه کوچه بزرگ باطعم بستنی کیم کاکائویی:)))))))

.....................

کسی هس برا منطقه شیش تهران باشه؟میدون فردوسی...چهار راه ویلا قرنی؟دقیقا تو اون خیابون که سرش دادگستری داش؟

...........

یکمی بخوابم برم باکتونی جدیدم پیادهروی:)))))))))

حالم بده

سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ

ازدیشب دارم تو تب میسوزم....هیچی نمیتونم بخورم..تنها افتادم روتخت..هرچند دقیقه یبار ..بالای نافم تا زیر سینه یه درد وحشتناکی میپیچه توش...

من چیکارکنم......

شویدپلوووو

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۳:۲۵ ب.ظ

فک نکنم کسی قدمن شویدپلووو دوس داشته باشه...عطرشوید واقعا منو مست میکنههه..ناهار شویدپلو باماهی منتظرم مستر بیاد باهم بخوریمش ..چرا اینقد خوشمزس این غذا؟؟هوووم

....................

من ادم چهره شناسیم...یعنی اول تو دل خودم این حس بود اما بعدا که با دوستا یا حتی مامان اینا درنظر گذاشتم دیدیم همه حرفو تایید میکنن ...وقتی یه نفر میبینم ..توهمون نگاه اول میتونم تشخیص بدمم چجور ادمیه..نه اینکه بگم خوبه یا بد ؟؟نه...فقط حسم بهش میزان قابل قبول بودنش برام مشخص میکنه..معلوم میشه گروه خونیش به ما میخوره یا نع..

مثلا چندوقت پیش رفته بودم یه خونه ای رو با مامان بابامستر ببینیم واسه خرید..بعد اون خونه مستاجر داشت..وقتی وارد خونه شدیم و اون خانوم مستاجر دیدم ناخداگاه حس بدی بهم دس داد..اما سریع ازش دور شدم رفتم کل خونه نگاه کردم ..وقتی توبالکن بودم اون زنه با مادر مستر اومدن پیشم_زن اشنا دراومده بود میشد همسایه قبلی مادربزرگ پدری مستر_خووو شروع کرد به سلام علیک گرم بامنو حرف زدن..اما من این وسط لال شدم ..شاید باورتوون نشه ولی همینجوری که چشاش نگاه میکردم یه حس خیلی بدی تو وجودم داش بوجود میومد حس اینکه بین زمین اسمونم..بعد قدرت تکلمم از دس داده بودم ..همه اینا به 2دقیقه هم نکشید ..سریع از اون خونه اومدم بیرون منتظر مامان بابا مستر شدم که بیان..

توماشین من یکسره فکرم اونجا بود که خدایا چرا لال شدم چرا نمیتونستم جوابشو بدم این حرفااا

خلاصه اخر شب بود منو مادرمستر تو اشپزخونه بودیم ..تمام اتفاقارو براش تعریف کردم گفتم مامان انگاری جادو گر بود من کلا حس کردم دار جادوم میکنه..

یهو مادر مسترساکت شد گف مرمر اینا مادرشون جادوگر بود..کلی ورد میخوند..وقتی غذا میداد خونه مادرشوهرم ...مادربزرگ مستر اجازه نمیداد بخورمش حتی یدونه برنجشو میگف این زن تو همه چی ورد میخونه...

این اتفاق بهم نشون داد که من واقعا میتونم ادماروبشناسم فقط بایبار دیدنشون..

..................


زلزله

يكشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ق.ظ

مسترخوااابه....دارم فیلم میبینم 

.رااجب_زلزله_خیلی خیلی وحشتناک ..تصوراینکه یه روزی همچین زلزله ای بیاد ..ادم تا مرزسکته پیش میبره..

........

فردا روز اول دانشگاس...

+ادامه پست+++++++++

فیلم دیشب خیلی خوووب بوود..کلا من از اون مرد گندههه-اسمشونمیدونم-خیلی خوشم میاد توفیلما...

...............

ازکله سحر بیدارم واس دانشگاه رفتن خوووو..اخه فتونیم صبح کلاس گذاشتنتون چی بود..اصن کی به من گف هفتونیم صب کلاس بردارم هاااان؟؟اها یادم اومد این استادش خیلی خیلی خوووب بود..

.............

یه چیزی همش ذهنم ازار میده ..تاحالا شده به عزیزتووون تو زندگی تماس بگیرین بعد از اینکه جواب داد..شما خداروشکر کنید؟؟؟نه شده؟؟خوووب من از امروز قرار اینکارو کنم چرااا..چون من بشدت میترسم ازاینکه یروزی بخوام شمارو یکیازعزیزانم بگیرم..واون دیگه تا اخرعمر جوابم نده..این خیلی برام ازاردهنده است..خیلی خیلی.....

+خدایا بابت همه چی شکرت خدا..همه چی+++++

..................

تمام عکسا توگوشیم دیلیت شد..تمامشون جز 4،5تا..

*مایا عکس دریا یادته؟اون یروز خوب بود برام که بکل دیلیت شد..

عکسارو هرجایی نگه داری ممکن از بین بره هرجایی....اما اگه ازهمون اول دلتووون قفسه بندی کنیین هرقفسه مربوط به یه خاطره از زندگیتوون...تا وقتی زنده این همراتوون..واین خیلی خیلی خوبه:)

.............

روزی پراز شادی,عشق,سلامتی,براتون ارزومیکنم:))))))

جدیدیاقدیم:))

سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۳۹ ق.ظ

میگهه خوبی؟میگم اره بخدا....میگم تو خوبی؟؟میگه تورو دارم خوبم:))))

میگه مرمر دستپختت عالیه ها ...تواین سن اینطوری اشپزی میکنی..هم سن مامان بزرگا بشی چی میشی اونوقت؟میگم نوه هام عاشقم میشن میان خونموون من براشون غذادرس کنم..میگم دوسدارم نوه ها بهم بگن بی بی..اما وقتی پیربشم همچنان شیک باقی میمونماا موها رنگ کرده..ناخونا مرتب . میگه اون دیگه بی بی نیسbaby:))))))))
.......................................
دیروز بامامان مستر رفتم دکتر..واسش وقت گرفته بودم..خداشکر چیزخاصی نبود...
بعد تانوبتمون بشه اومدم بیرون رفتم پول برا مامانم کارت به کارت کنم چشم خورد به کفش فروشی..رفتم داخل دوتا کفش انتخاب کردم هیچ کدوم اندازه نبود:|
یعنی گناه کردم سایز پام چهل؟؟خا قدم 170...
بعد اومدم تومطب دیدم یه مادر بابچش نشسته ...یعنیواین بچهه خودشو کشت..درد داشت پاش درد میکرد..هر پنج دقیقه یبار یه اه از عمق وجودش میکشید ..دریغ از یه دس محبت روسربچه..یا یه عزیزمی کوفتی...چیزی....فقط به افق خیره شده بود . به بچه میگف زشته..عیبه...درس بشین:|
منشی دید بچم به خودش میپیچه گف از این دوسه تا خانوم اجازه بگیر بدون نوبت بروتو....هیچکس نوبتشو به بچه نداد:|
.......................
بلیط 50درصدتخفیف شهربازییی +بلیط رایگان استخر نصیبم شد ..چی ازاین بهتر:)
....................................
هرچیزی که میخوام تو دفترچه یادداشتم مینویسم ..بعد از خریدنش تیک میزنمش..تا حالا خیلیاش خریدم

بی نت

يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۲۷ ق.ظ

دو سه روزی بی نت بسر بردیییییم...همزمان نت خونه ماوخونه پدرمستر..ونت خونه مامانم اینا قط بود  ....جالبههه نه 

خندم گرفته بود خا اخه چراااا ..

بعد الان از کله سحر مثه معتاداکه بهشوون مواد میرسه خودشوون میسازن ..دارم خودم میسازم و وب شماهارو میخونم:)

...............................

جمعه روز خوبییی بود از پنجشنبه خونه مامان اینا بودیم . قرار بود ناهار کباب بخوریم ..بابا رف رو منقل جوجه..وکباب ترش زد..سیستر کباب تابه ای درستید.بعد توش کره ریخت..من از کره متنفرم ..یعنی اصلا بوش قادر منوتاسرحدمرگ ببره..اینقدکه دلو رودم بهم گره میزنه..اینچنین شد که ما فقط جوجه خوردیم و خوب دلمون تو کباب تابه ای لای نون لواش مونده..خخخ

شامم اش رشته به سیستر سفارش دادام ....

اقا یه سواااال شما اش رشتتون ابدار میشههههه؟؟؟بخدا ارزومه اش رشته ابکی بخورم ..هم سیستر هم مادر مستر وقتی اش درس میکنن جوری لعاب مینداره ملاقه تووش نمیره:|

الان نگین چقد شکموو این بشر..

وقتی میگم کباب شما حساب کن دوقاشق برنج 4تیکه مرغ:|

...............................

جمعه کلا روز خرید بود برام...

روتختی گرفتم گلدار:)+شلواربرامستر+یدست پیش دستی برا خونه+دوتاپارچ+منگنه+دفترچه یادداشت گل گلی+ازیناکه پیتزا برش میده....:)))))

خووو من کل هفته شارژم دیگه..

یه دعاکنم همینجاا که ایشالا خدا به همه ادما دل خوش بده ..با اونقد توان مالی که هرچی میخوان بخرن حسرت هیچی نخورن...الهی امین

......................

اقووو یه موتورخوشگل دیدین که زن شوهر روموتو هم خوشگلن کلاه کاسکت هم گذاشتن بدونیین ماییم:-D

....................

هوااا دیدین چقد خووب شدههه؟؟؟اخیی دیگه گرم نیس....من به شدت از گرما بیزارم .:-\

قشنگ بوی پاییز میاد...دیشب داشتیم میخوابیدیم مستر میگه مرمر سردته؟میگم اهووم از کجا فهمیدی؟میگه نوک بینیت سرده...دماسنج من بینیمه:))))

..................

میخوام شباپاییز فیلم ببینیم بعد من یه عالمه خوردنی بیارم بخوریم..بامسترقرارگذاشتیم دم نووش درس کنیم..باید میوه خشک کنم...

...........

baby

دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۳۳ ب.ظ
این پست کلا برا دوستانی که تازه باهم اشناشدیم وب قبلیم نخوندن:
ما الان چهارسال خورده ای که باهم ازدواج کردیم...
خووب از یه جایی به بعد تو زندگی ادم ..یسری کمبودا حس میشه الان مثه کمبود بچه تو زندگی ما..
خوووب راستیتش هم من هم مستر ذوق انچنانی نداریم یعنی دوسداریمااااااا..اما هم میترسیم به شدت از این مسئولیت سنگین هم خووووب مسائل مالی هم دامن میزنه به این ترسه....
اما خوب پدر مادرا به شدت مشتاقن و امادگیشوون برا نگه داری بچه اعلام کردن..خخخخخخخخ
جوری که مامان بهم میگه چندمیلیون بریزم توحسابت تا خیالت راحت شه بچه بیاری؟/
یا بابا مستر به مامانش میگه :اینا چرابچه نمیارن تو به مرمر بگووو بیاره من خودم خرجشو میدم..
ولی خوب همش که پول نیس ..امادگی منو مسترم شرط..الان که هم من هم مستر دانشجوییم تا تابستون سال دیگه تموم میکنیم..
واگه به منو  مستر باشه دوسال دیگه بچه میاریم..
اماااااااااااااااااااااااا...
تنهاچیز ازاردهنده این وسط عمر...اره خوو عمر..
خدا به همه مادرپدرا عمر بده ...اما هم من هم مستر از حال بد باباش باخبریم..خوب من دوسدارم نوه اشو ببینه ..
اون داداش مسترم که به خودش زحمت نمیده بیاد سالی یبار اینور تا این مرد نوه اشو ..یدونه نوشوو ببینه...
بخدااا خیلی نامردییی ادم با پدر مادرش اینکار کنه...
من اگه باهاشون حرف میزنم یا رفت وامد دارم فقط فقط بخاطر همین مادر پدر مستر..نمیخوام غصه بخورن..وگرنه من که میدونم اون پسر منتظر باباش سرشو بزاره زمین(دورازجونش)اون بیاد ارثشو بگیره بره....
خدا خودش اون بالا هس شاهد همه چیییییییی....
امیدوارم هرچه زودتر همه چی روبراه بشه من بتونم  ذره ای دل این مادرپدرارو شاد کنم..همین

باباهاااا

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۵۱ ب.ظ

حال بابای مستر خیلی بد ..خیلی..

نمیدونم گفتم یانه ,بابامستر شیمیایی...ریه هاش داغون ...دلم براش میسوزه خیلی خیلی..پای حرفاش که میشینی میگه از سی سال اول زندگیم هیچ نفهمیدم..الانم که حالو روزم اینه ..بابای مستر همیشه همه جا طرفه منه..واس منی که پدرم اینقدر راحت احساساتشو بروز نمیده..بابامستر خیلی کاراش رفتارش اوایل واسم تعجب داش

مثلا راجب همه چی نظر نمیده از رنگ مو بگیر تا لباس...

یاهمیشه ازم بوووس میخواد...و.....

خو بابای من اینجور نیس اصلا دوستداشتنش ابراز نمیکنه...

خوشحالم از اینکه مستر تو همچین خانواده ای بزرگ شده:))))

........................................

دیشب تولد خوب بوووود

بزا مادر مستر یه سرافون با یه بلوز استین بلند گرفتیم ...هردوقشنگ بودن خیلی..

برا داداششم یه ست گرمکن شلوار ورزشی ...

نمیدونم چرااا ولی تولد غم  داش توش...

شاید برا من اینجور بود ...شاید..

.................................

بابای مستر توفکر خرید خونس..براهمه بچه هاش..

میشه براش دعا کنین و انرژی مثبت بفرستین هم برا سلامتیش هم برا اینکه به ارزوش برسه که یه خونه خوب پیدا کنه واسه بچه هاش...

رانندگی

جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۳۸ ب.ظ

دیروو اولین تجربه رانندگی ...خیلی خوب بود.منو مامانو سیستر باهم دیگه..رفتیم خونه مادربزرگه خوو برا منی که تا حالا تنها رانندگی نکردم همیشهه یه حامی مثه بابا یا مستر کنارم بودن ..هیجان انگیز بود..

گواهینامه رو 18سالگی گرفتم اما تو این چندسال دوس نداشتم رانندگی کنم ..نمیدونم چرااا..

خیلییی خوب بود...خیلی....

.......................................